سفارش تبلیغ
صبا ویژن
مدیر وبلاگ
 
در پرتو ولایت
این وبلاگ با موضوع امامت و ولایت حضرت علی علیه السلام با مطالبی از کتاب در پرتوی ولایت آیت الله مصباح یزدی به طور سلسله وار به روز می گردد.
آمار واطلاعات
بازدید امروز : 6
بازدید دیروز : 7
کل بازدید : 76016
کل یادداشتها ها : 71
خبر مایه


< 1 2 3 >

پیشگفتار

«ولایت» یکى از ارکان اصلى و آموزه هاى اساسى دین مبین اسلام، و بلکه به تعبیرى، اصلى ترین و اساسى ترین آموزه آن است. روایات متعددى وارد شده که «اسلام» را بر «پنج پایه» استوار دانسته و از میان آنها «ولایت» را مهم ترین رکن برشمرده است؛ از جمله در حدیثى از امام باقر(علیه السلام) چنین نقل شده است: بُنِىَ الاِْسْلامُ عَلَى خَمْس عَلَى الصَّلوةِ وَالزَّکوةِ وَالصَّوْمِ وَالْحَجِّ وَالْوِلایَةِ وَلَمْ یُنْادَ بِشَىْء کَما نُودِىَ بِالْوِلایَةِ؛(بحارالانوار، ج 68، باب 27، روایت 1.) اسلام بر پنج پایه استوار گردیده است: بر نماز و زکات و روزه و حج و ولایت؛ و آن چنان که به ولایت فراخوانده شده، به هیچ چیز دیگرى فراخوانده نشده است. این قبیل روایات به روشنى اهمیت فوق العاده و ویژه مسأله «ولایت» را بیان مى دارد.

   از سوى دیگر، هم چنان که در برخى روایات تصریح شده، مقصود از این ولایت، «ولایت اهل بیت(علیهم السلام)» و در رأس آنها «ولایت امیرالمؤمنین على(علیه السلام)» است. آنچه در این میان مهم است توجه به این نکته اساسى است که «ولایت اهل بیت(علیهم السلام)» مراتب و شؤون مختلفى دارد و آنچه که در روایاتْ رکن اسلام، آن هم مهم ترین رکن آن، دانسته شده، اعتقاد به ولایت و پذیرش آن با جمیع مراتب و شؤونش مى باشد. هم چنان که برخى پنداشته اند، نباید تصور کرد که مقصود از این «ولایت» صِرف «محبت» و «مودّت» اهل بیت(علیهم السلام) است؛ بلکه در مورد ولایت اهل بیت(علیهم السلام) غیر از محبت، شؤون و مسایل دیگرى نیز مطرح است که قطعاً یکى از مهم ترین و اساسى ترین آنها مسأله «رهبرى» آن بزرگواران پس از پیامبر گرامى اسلام(صلى الله علیه وآله) است.

   اتفاقاً آنچه هم در سقیفه نسبت به امیرالمؤمنین(علیه السلام) و پس از آن در موارد دیگر نسبت به سایر ائمه(علیهم السلام) مورد مناقشه قرار گرفت، نه مسأله مودّت و محبت آنان، که مسأله رهبرى آن بزرگواران بود.

   از این رو نباید هم چون برخى ساده اندیشان پنداشت که این همه تأکیدها و اصرارها در مسأله «ولایت اهل بیت(علیهم السلام)» صرفاً به موضوع «مودّت» و «محبت» اشاره دارد، بلکه قطعاً مسایل مختلف دیگر، و از جمله مسأله رهبرى و آنچه که امروزه به نام «حکومت» و «سیاست» نامیده مى شود نیز مد نظر بوده است. متأسفانه باید اذعان کرد که این بعد مهم از مسأله ولایت اهل بیت(علیهم السلام) آن چنان که شایسته و بایسته است مورد توجه قرار نمى گیرد.

   نیز باید توجه داشت که آنچه به عنوان «ولایت فقیه» و فقها در زمان غیبت امام زمان(علیه السلام) مطرح مى شود و در واقع استمرار همان ولایت اهل بیت(علیهم السلام) و مرتبه اى از همان چیزى است که درباره آن فرموده اند: وَلَمْ یُنْادَ بِشَىْء کَما نُودِىَ بِالْوِلایَةِ. امروزه نیز مسأله «ولایت» هم چنان به عنوان اساسى ترین رکن اسلام مطرح است و اگر مسلمانان به آن توجه و به درستى به مقتضاى آن عمل نمایند بسیارى از مشکلاتى که گریبان گیر امت اسلامى است مرتفع خواهد شد.

   کتابى که پیش رو دارید گفتارهایى از استاد فرزانه حضرت آیت الله مصباح یزدى ـ دام ظله ـ درباره مسأله «ولایت» است. در این گفتارها جناب استاد برخى از ابعاد این موضوع، به ویژه بعد سیاسى آن را مورد توجه قرار داده اند و با تحلیل هایى موشکافانه ـ که از ویژگى هاى مباحث ایشان است ـ برخى نکات ناگفته را در این زمینه بیان کرده اند.

   لازم به ذکر است که ده گفتار اول این کتاب حاصل چند سخنرانى است که استاد در چند جلسه متوالى و در ایام ماه مبارک رمضان ایراد داشته اند، اما هفت گفتار دیگر، که آنها را با عنوان «گفتارهاى ضمیمه» آورده ایم، تک سخنرانى هایى از جناب استاد است که چون با موضوع این کتاب تناسب داشته، آنها را نیز در همین مجموعه گردآورى کرده ایم.

   امید است چاپ و انتشار این اثر که با هدف تبیین و ترویج هرچه بیشتر ولایت اهل بیت(علیهم السلام) و گسترش و اعتلاى فرهنگ اصیل اسلامى صورت مى پذیرد، مورد قبول و عنایت حضرت احدیت و حضرات اهل بیت معصومین(علیهم السلام)، به ویژه امام عصر ـ ارواحنا لتراب مقدمه الفداء ـ قرار گیرد.

 

مرکز انتشارات مؤسسه آموزشى و پژوهشى امام خمینى(رحمه الله)


  

ایمان حضرت على(علیه السلام) قبل از رسالت پیامبر اکرم(صلى الله علیه وآله)

سؤال دیگر این است که آیا حضرت على(علیه السلام) قبل از ایمان به پیغمبر(صلى الله علیه وآله) در سن 10 سالگى، کافر بوده است یا مؤمن؟ در پاسخ باید گفت، اگر منظور ایمان به رسالت پیامبر اکرم(صلى الله علیه وآله) است، آن حضرت هنوز به رسالت مبعوث نشده بود و چنین ایمانى موضوع نداشت؛ اما در این دوران حضرت امیر(علیه السلام)به خداوند کافر نبود. در روایتى نیز نقل شده است که حضرت على(علیه السلام) قبل از این که به پیغمبر(صلى الله علیه وآله)ایمان بیاورد، کافر نبوده است.(ر.ک: بحارالانوار، ج 32، باب 9، روایت 333. ) پس از بعثت پیامبر اکرم(صلى الله علیه وآله) نیز آن حضرت در همان روز اولِ رسالت پیامبر(صلى الله علیه وآله) به ایشان ایمان آورد و رسالت حضرتش را تصدیق کرد.

   از این رو قبل از بعثت پیامبر اسلام(صلى الله علیه وآله) حضرت على(علیه السلام)به خدا ایمان داشت و او را عبادت مى کرد؛ البته نه عبادت به شکل خاصى که بعد از
نزول اسلام دستور داده شد، ولى هم چون خود پیامبر(صلى الله علیه وآله) در برابر خدا کرنش مى کرد و خاضع بود. طى آن سال ها حضرت على(علیه السلام)مؤمن به خدا و موحّد بود، لکن هنوز رسالت پیغمبر(صلى الله علیه وآله) موضوعیت نداشت که آن را تصدیق کند. تصدیق رسالت پیغمبر(صلى الله علیه وآله)از همان زمانى بود که وحى بر ایشان نازل شد.

   بنابراین، این سخن که حضرت على(علیه السلام) لحظه اى مشرک نبود و «لَمْ یُشْرِکْ بِاللّهِ طَرْفَةَ عَیْن»(همان.)، سخنى صحیح و حق است. آن حضرت هیچ گاه کفر نورزید و همیشه مؤمن و موحّد بود، و بى دلیل نبود که در خانه خدا متولد شد.

 


  

الهام احکام الهى به انبیا(علیهم السلام)قبل از نزول شریعت

اما چگونه ممکن است پیامبر اسلام(صلى الله علیه وآله)قبل از این که وحى بر او نازل شود احکام خدا را بداند و به آنها عمل کند؟ براى تقریب به ذهن مى توان به آیه اى از قرآن در مورد حضرت یعقوب(علیه السلام) اشاره کرد. در قرآن آمده است که حضرت یعقوب(علیه السلام) قبل از نزول تورات و احکام شریعت براى بنى اسرائیل، مواردى را بر خود حرام کرده بود و سایرین نیز موظف بودند به آن عمل کنند. تعبیر قرآن این است:

کُلُّ الطَّعامِ کانَ حِلاًّ لِبَنِی إِسْرائِیلَ إِلاّ ما حَرَّمَ إِسْرائِیلُ عَلى نَفْسِهِ مِنْ قَبْلِ أَنْ تُنَزَّلَ التَّوْراةُ؛(آل عمران (3)، 93.) همه خوراکى ها بر فرزندان اسرائیل حلال بود، جز آنچه پیش از نزول تورات، اسرائیل [=یعقوب] بر خویشتن حرام ساخته بود.

   آیا این که حضرت یعقوب (علیه السلام)چیزهایى را بر خود حرام کرده بود، بر اساس میل و سلیقه خودش بود؟! آیا آن حضرت حکمى را از پیش خود جعل و بدعتى در دین ایجاد کرده بود؟! مگر خداوند اجازه مى دهد هر کسى چیزى را حلال یا حرام کند؟ اگر کسى چنین کند از وى سؤال مى شود که چه کسى به او اجازه حلال یا حرام کردن چیزى را داده است:

قُلْ آللّهُ أَذِنَ لَکُمْ أَمْ عَلَى اللّهِ تَفْتَرُونَ؛(1) بگو آیا خدا به شما اجازه داده یا بر خدا دروغ مى بندید؟

   از این رو پیامبر معصوم خدا از پیش خود چیزى را حرام نمى کند. به طور قطع حضرت یعقوب(علیه السلام) بر اساس الهام الهى چیزهایى را بر خود حرام مى شمرد. این در حالى بود که هنوز شریعت حضرت موسى(علیه السلام) نازل نشده بود و بلکه اصلا هنوز حضرت موسى(علیه السلام)به دنیا نیامده بود.

   بنابراین ممکن است با وجود این که هنوز شریعتى نازل نشده، بعضى از انبیا با الهامات الهى احکام خدا و خوب و بد را بفهمند و خودشان به آنها عمل کرده و انجام آنها را به دیگران نیز توصیه کنند.

   پیامبر اکرم(صلى الله علیه وآله) نیز بنا بر فرمایش امیرالمؤمنین(علیه السلام) در خطبه قاصعه، از همان دوران شیرخوارگى و کودکى و قبل از نزول قرآن، احکام الهى حلال و حرام خدا را با الهام بزرگ ترین فرشته خداى متعال، درک و به آنها عمل مى کرد. امیرالمؤمنین(علیه السلام)نیز که از شیرخوارگى در آغوش رسول الله(صلى الله علیه وآله)پرورش پیدا کرد، با تعالیم رسول الله9 آن احکام را مى دانست و به آنها عمل مى کرد.

1. یونس (10)، 59.


  

نیل به مقام والاى «امامت» قبل از بلوغ!

در بین شیعیان دوازده امامى هیچ تردید و اختلافى وجود ندارد که بعضى از ائمه اطهار(علیهم السلام)در دوران کودکى و در حالى که هنوز به سن بلوغ نرسیده بودند، به مقام امامت نایل شدند. امامت مقامى بسیار رفیع و منیع است که از جمله مراتب و شئون آن بر دوش گرفتن مسؤولیت مدیریت جامعه و حجت بودن قول و فعل ایشان براى همه مردم است.

   اما آیا ممکن است کسى که مسؤولیت میلیون ها بلکه میلیاردها انسان را بر عهده مى گیرد خود هنوز به سن تکلیف نرسیده باشد؟! آیا مى توان پذیرفت که خدا مسؤولیت هدایت انسان ها را بر عهده کسى بگذارد که خود او هنوز به سنّ تکلیف نرسیده و به همین سبب اگر ـ العیاذ بالله ـ خطا و گناهى هم از او سر بزند، مسؤولیتى متوجه او نیست؟!

   براى روشن شدن این مسأله باید به این نکته توجه کنیم که مسایل مطروحه در فقه پیرامون سن تکلیف پسر و دختر، مربوط به افراد عادى است و پیامبران و امامان(علیهم السلام) از این قاعده مستثنا هستند؛ و گرنه چگونه ممکن است کسى که در گهواره مى گوید: «إِنِّی عَبْدُ اللّهِ آتانِیَ الْکِتابَ وَ جَعَلَنِی نَبِیًّا»(مریم (19)، 30. ) مکلف نباشد؟!

   هم چنین کسى که در سن 5 یا 7 سالگى به امامت مى رسد و کلامش براى دیگران حجت و اطاعتش بر مردم واجب مى شود، با امامى دیگر که در سن 60 سالگى است هیچ تفاوتى ندارد. امام(علیه السلام) یک فرد عادى نیست که لازم باشد در مکتب و مدرسه درس بخواند و حدیث بشنود، سپس اجتهاد کند و فتوا بدهد. حساب ائمه(علیهم السلام) از حساب دیگران جدا است. همان گونه که خود آن بزگواران هم فرموده اند، تفاوت آنها با دیگران، با وجود این که همگى بشر هستند، مانند تفاوت ملکه زنبور عسل با سایر زنبورها است. امیرالمؤمنین على(علیه السلام)در توصیف خود مى فرماید: أنَا یَعسُوبُ المُؤمِنِینَ.(بحارالانوار، ج 8، باب 25، روایت 7.)یعسوب یعنى ملکه کندو، و معناى این فرمایش حضرت این است که: من ملکه کندوى مؤمنینم! یعنى همان گونه که ملکه کندو در عین این که زنبور است با دیگر زنبورها متفاوت است، امام(علیه السلام)نیز در عین این که بشر است با انسان هاى دیگر متفاوت است.

با همه حسن و ملاحت اگر اینها بشرند *** ز آب و خاک دگر و شهر و دیار دگرند

   علم ایشان به گونه اى نبود که نیاز به آموختن از دیگران و شرکت در کلاس درس داشته باشند. مگر یک کودک پنج ساله چقدر مى تواند حدیث و روایت فرابگیرد، که وقتى به امامت مى رسد به کمک آنها بتواند تمام احکام و تفاصیل آن، تمام تفاسیر قرآن و پاسخ تمام شبهه هایى را که درباره دین وجود دارد، بداند؟! به راستى مگر طفل پنج ساله چه اندازه توانایى و فرصت آموختن دارد؟! اگر قرار بود علم آنها از طرق عادى باشد و مسایل را از راه تعلیم و تعلم عادى بیاموزند، کار مردم به سامان نمى رسید و دانش آنان پاسخ گوى نیازهاى مردم نبود؛ ضمن این که چنین علمى حجیتى نداشت و قابل اعتماد نیز نبود. علم امام(علیه السلام) از نوع دیگر و با نورانیتى دیگر است و با جایى دیگر ارتباط دارد. کسى در پس این پرده هست که آنها را تأیید مى کند، همان گونه که پیغمبر اکرم(صلى الله علیه وآله) این گونه بود.

   پیش از این به فرازى از خطبه قاصعه اشاره کردیم که حضرت على(علیه السلام)در آن فرمود: «پیغمبر اکرم(صلى الله علیه وآله) از زمانى که از شیر گرفته شدند بزرگ ترین فرشته خدا قرین ایشان بود و ایشان را راهنمایى مى کرد.» بر این اساس، در طول چهل سالى که آن حضرت هنوز به رسالت مبعوث نگردیده و وحى بر ایشان نازل نشده بود، تحت تربیت الهى قرار داشتند. در این مدت، خداوند آنچه را مى خواست به وسیله آن فرشته به ایشان الهام مى کرد و آن حضرت نیز همان کار را انجام مى داد.


  

پاسخ کلى این سه شبهه

محور تمام این شبهات این تصور است که انبیاى عظام، ائمه اطهار(علیهم السلام) و دیگر اولیاى خدا با انسان هاى دیگر تفاوتى ندارند. در چنین دیدگاهى، مثلا نزول وحى بر پیغمبر(صلى الله علیه وآله) مثل این است که کسى پیغامى را به او برساند یا نامه اى را براى او بیاورد و امر چندان مهمى نیست! به نظر شبهه افکنان، جانشینىِ امام معصوم(علیه السلام)بعد از پیامبر(صلى الله علیه وآله) بلاتشبیه مانند جانشینى فقها بعد از ائمه(علیهم السلام) است! امام معصوم هم فقیهى است که در نهایت از دانش و فقاهت بیشترى برخوردار است!

   براى ریشه کن شدن این شبهات، باید به تفاوت شخصیت این بزرگواران با انسان هاى عادى توجه کنیم. درست است که آنها هم مانند ما انسان هستند، و درست است که پیغمبر اکرم(صلى الله علیه وآله)مى فرمود:«إِنَّما أَنَا بَشَرٌ مِثْلُکُمْ؛(کهف (18)، 110. ) من هم بشرى مثل شما هستم»، ولى این بزرگواران تنها در بشریت مثل ما هستند، نه در همه خصوصیات. افراد بشر ممکن است تفاوت هاى زیادى با یکدیگر داشته باشند. اگرچه پیامبر(صلى الله علیه وآله) مى فرماید: «أَنَا بَشَرٌ مِثْلُکُمْ» اما در ادامه نیز مى فرماید: «یوُحى اِلَىَّ»؛ بر من وحى نازل مى شود. آیا بر انسان هاى عادى وحى نازل مى شود؟ انبیا بشرهایى هستند که لیاقت دیدن فرشته وحى و شنیدن پیام الهى را از او دارند؛ بلکه مقامشان بالاتر از مقام فرشتگان است:

ثُمَّ دَنا فَتَدَلّى. فَکانَ قابَ قَوْسَیْنِ أَوْ أَدْنى. فَأَوْحى إِلى عَبْدِهِ ما أَوْحى. ما کَذَبَ الْفُؤادُ ما رَأى. أَ فَتُمارُونَهُ عَلى ما یَرى. وَ لَقَدْ رَآهُ نَزْلَةً أُخْرى. عِنْدَ سِدْرَةِ الْمُنْتَهى.(نجم (53)، 8 ـ 14.)

   رؤیتى که از طریق دل براى پیغمبر اکرم(صلى الله علیه وآله)نسبت به فرشته وحى و یا نسبت به وجود مقدس خداوند حاصل شد، رؤیت با چشم سر نیست. در مشاهده با چشم سر ممکن است هزاران خطا پیش آید؛ اما در رؤیت پیامبر(صلى الله علیه وآله) با چشم دل خطا راه ندارد:

ما کَذَبَ الْفُؤادُ ما رَأى؛ آنچه را که چشم دل پیامبر(صلى الله علیه وآله) دید، کذب و خطا در آن راه ندارد.

   البته در مورد علم پیامبر(صلى الله علیه وآله) و عصمت آن حضرت در دریافت وحى و علوم الهى، بین ما و برادران اهل تسنن چندان اختلافى وجود ندارد، اما نسبت به ائمه اطهار(علیهم السلام)و مسایل مربوط به آن بزرگواران داستان متفاوت است. امروزه نیز مطالبى که از جانب منحرفان مطرح مى شود موجب گردیده در ذهن کسانى که ایمان در دل آنها رسوخ نکرده و معارف اهل بیت(علیهم السلام) را به درستى فرا نگرفته اند، شبهه ها و سؤالاتى پیدا شود که نیاز به پاسخ دارد. از این رو مناسب است از فرصتى که در اختیار داریم استفاده کرده و در زمینه معارف اهل بیت(علیهم السلام) به مطالعه و تحقیق بپردازیم.(1)

   در هر صورت خلاصه جواب تمام شبهات مورد اشاره این است که:

   گرچه این بزرگواران مانند ما انسان هستند، اما از آغاز خلقت، نورانیت خاصى دارند، چشم دل آنان باز است و مسایلى را مى بینند که ما نمى بینیم. عقل آنها از ما کامل تر است و مطالبى را مى فهمند که ما از درک آنها عاجزیم. علاوه بر شواهد عینى فراوانى که در این زمینه وجود دارد، از برخى آثار ظاهرى نیز مى توان به این حقیقت پى برد؛ از جمله این که حتى در شکم مادر تسبیح مى گفتند، و یا زمانى که متولد مى شدند به سجده مى افتادند، و مواردى از این قبیل.

   و اما براى هر یک از شبهات مذکور پاسخ تفصیلى نیز وجود دارد که در این جا به ذکر آنها مى پردازیم.


  




طراحی پوسته توسط تیم پارسی بلاگ