مدیر وبلاگ
 
در پرتو ولایت
این وبلاگ با موضوع امامت و ولایت حضرت علی علیه السلام با مطالبی از کتاب در پرتوی ولایت آیت الله مصباح یزدی به طور سلسله وار به روز می گردد.
آمار واطلاعات
بازدید امروز : 7
بازدید دیروز : 17
کل بازدید : 78427
کل یادداشتها ها : 71
خبر مایه


< << 6 7 >

نیل به مقام والاى «امامت» قبل از بلوغ!

در بین شیعیان دوازده امامى هیچ تردید و اختلافى وجود ندارد که بعضى از ائمه اطهار(علیهم السلام)در دوران کودکى و در حالى که هنوز به سن بلوغ نرسیده بودند، به مقام امامت نایل شدند. امامت مقامى بسیار رفیع و منیع است که از جمله مراتب و شئون آن بر دوش گرفتن مسؤولیت مدیریت جامعه و حجت بودن قول و فعل ایشان براى همه مردم است.

   اما آیا ممکن است کسى که مسؤولیت میلیون ها بلکه میلیاردها انسان را بر عهده مى گیرد خود هنوز به سن تکلیف نرسیده باشد؟! آیا مى توان پذیرفت که خدا مسؤولیت هدایت انسان ها را بر عهده کسى بگذارد که خود او هنوز به سنّ تکلیف نرسیده و به همین سبب اگر ـ العیاذ بالله ـ خطا و گناهى هم از او سر بزند، مسؤولیتى متوجه او نیست؟!

   براى روشن شدن این مسأله باید به این نکته توجه کنیم که مسایل مطروحه در فقه پیرامون سن تکلیف پسر و دختر، مربوط به افراد عادى است و پیامبران و امامان(علیهم السلام) از این قاعده مستثنا هستند؛ و گرنه چگونه ممکن است کسى که در گهواره مى گوید: «إِنِّی عَبْدُ اللّهِ آتانِیَ الْکِتابَ وَ جَعَلَنِی نَبِیًّا»(مریم (19)، 30. ) مکلف نباشد؟!

   هم چنین کسى که در سن 5 یا 7 سالگى به امامت مى رسد و کلامش براى دیگران حجت و اطاعتش بر مردم واجب مى شود، با امامى دیگر که در سن 60 سالگى است هیچ تفاوتى ندارد. امام(علیه السلام) یک فرد عادى نیست که لازم باشد در مکتب و مدرسه درس بخواند و حدیث بشنود، سپس اجتهاد کند و فتوا بدهد. حساب ائمه(علیهم السلام) از حساب دیگران جدا است. همان گونه که خود آن بزگواران هم فرموده اند، تفاوت آنها با دیگران، با وجود این که همگى بشر هستند، مانند تفاوت ملکه زنبور عسل با سایر زنبورها است. امیرالمؤمنین على(علیه السلام)در توصیف خود مى فرماید: أنَا یَعسُوبُ المُؤمِنِینَ.(بحارالانوار، ج 8، باب 25، روایت 7.)یعسوب یعنى ملکه کندو، و معناى این فرمایش حضرت این است که: من ملکه کندوى مؤمنینم! یعنى همان گونه که ملکه کندو در عین این که زنبور است با دیگر زنبورها متفاوت است، امام(علیه السلام)نیز در عین این که بشر است با انسان هاى دیگر متفاوت است.

با همه حسن و ملاحت اگر اینها بشرند *** ز آب و خاک دگر و شهر و دیار دگرند

   علم ایشان به گونه اى نبود که نیاز به آموختن از دیگران و شرکت در کلاس درس داشته باشند. مگر یک کودک پنج ساله چقدر مى تواند حدیث و روایت فرابگیرد، که وقتى به امامت مى رسد به کمک آنها بتواند تمام احکام و تفاصیل آن، تمام تفاسیر قرآن و پاسخ تمام شبهه هایى را که درباره دین وجود دارد، بداند؟! به راستى مگر طفل پنج ساله چه اندازه توانایى و فرصت آموختن دارد؟! اگر قرار بود علم آنها از طرق عادى باشد و مسایل را از راه تعلیم و تعلم عادى بیاموزند، کار مردم به سامان نمى رسید و دانش آنان پاسخ گوى نیازهاى مردم نبود؛ ضمن این که چنین علمى حجیتى نداشت و قابل اعتماد نیز نبود. علم امام(علیه السلام) از نوع دیگر و با نورانیتى دیگر است و با جایى دیگر ارتباط دارد. کسى در پس این پرده هست که آنها را تأیید مى کند، همان گونه که پیغمبر اکرم(صلى الله علیه وآله) این گونه بود.

   پیش از این به فرازى از خطبه قاصعه اشاره کردیم که حضرت على(علیه السلام)در آن فرمود: «پیغمبر اکرم(صلى الله علیه وآله) از زمانى که از شیر گرفته شدند بزرگ ترین فرشته خدا قرین ایشان بود و ایشان را راهنمایى مى کرد.» بر این اساس، در طول چهل سالى که آن حضرت هنوز به رسالت مبعوث نگردیده و وحى بر ایشان نازل نشده بود، تحت تربیت الهى قرار داشتند. در این مدت، خداوند آنچه را مى خواست به وسیله آن فرشته به ایشان الهام مى کرد و آن حضرت نیز همان کار را انجام مى داد.


  

پاسخ کلى این سه شبهه

محور تمام این شبهات این تصور است که انبیاى عظام، ائمه اطهار(علیهم السلام) و دیگر اولیاى خدا با انسان هاى دیگر تفاوتى ندارند. در چنین دیدگاهى، مثلا نزول وحى بر پیغمبر(صلى الله علیه وآله) مثل این است که کسى پیغامى را به او برساند یا نامه اى را براى او بیاورد و امر چندان مهمى نیست! به نظر شبهه افکنان، جانشینىِ امام معصوم(علیه السلام)بعد از پیامبر(صلى الله علیه وآله) بلاتشبیه مانند جانشینى فقها بعد از ائمه(علیهم السلام) است! امام معصوم هم فقیهى است که در نهایت از دانش و فقاهت بیشترى برخوردار است!

   براى ریشه کن شدن این شبهات، باید به تفاوت شخصیت این بزرگواران با انسان هاى عادى توجه کنیم. درست است که آنها هم مانند ما انسان هستند، و درست است که پیغمبر اکرم(صلى الله علیه وآله)مى فرمود:«إِنَّما أَنَا بَشَرٌ مِثْلُکُمْ؛(کهف (18)، 110. ) من هم بشرى مثل شما هستم»، ولى این بزرگواران تنها در بشریت مثل ما هستند، نه در همه خصوصیات. افراد بشر ممکن است تفاوت هاى زیادى با یکدیگر داشته باشند. اگرچه پیامبر(صلى الله علیه وآله) مى فرماید: «أَنَا بَشَرٌ مِثْلُکُمْ» اما در ادامه نیز مى فرماید: «یوُحى اِلَىَّ»؛ بر من وحى نازل مى شود. آیا بر انسان هاى عادى وحى نازل مى شود؟ انبیا بشرهایى هستند که لیاقت دیدن فرشته وحى و شنیدن پیام الهى را از او دارند؛ بلکه مقامشان بالاتر از مقام فرشتگان است:

ثُمَّ دَنا فَتَدَلّى. فَکانَ قابَ قَوْسَیْنِ أَوْ أَدْنى. فَأَوْحى إِلى عَبْدِهِ ما أَوْحى. ما کَذَبَ الْفُؤادُ ما رَأى. أَ فَتُمارُونَهُ عَلى ما یَرى. وَ لَقَدْ رَآهُ نَزْلَةً أُخْرى. عِنْدَ سِدْرَةِ الْمُنْتَهى.(نجم (53)، 8 ـ 14.)

   رؤیتى که از طریق دل براى پیغمبر اکرم(صلى الله علیه وآله)نسبت به فرشته وحى و یا نسبت به وجود مقدس خداوند حاصل شد، رؤیت با چشم سر نیست. در مشاهده با چشم سر ممکن است هزاران خطا پیش آید؛ اما در رؤیت پیامبر(صلى الله علیه وآله) با چشم دل خطا راه ندارد:

ما کَذَبَ الْفُؤادُ ما رَأى؛ آنچه را که چشم دل پیامبر(صلى الله علیه وآله) دید، کذب و خطا در آن راه ندارد.

   البته در مورد علم پیامبر(صلى الله علیه وآله) و عصمت آن حضرت در دریافت وحى و علوم الهى، بین ما و برادران اهل تسنن چندان اختلافى وجود ندارد، اما نسبت به ائمه اطهار(علیهم السلام)و مسایل مربوط به آن بزرگواران داستان متفاوت است. امروزه نیز مطالبى که از جانب منحرفان مطرح مى شود موجب گردیده در ذهن کسانى که ایمان در دل آنها رسوخ نکرده و معارف اهل بیت(علیهم السلام) را به درستى فرا نگرفته اند، شبهه ها و سؤالاتى پیدا شود که نیاز به پاسخ دارد. از این رو مناسب است از فرصتى که در اختیار داریم استفاده کرده و در زمینه معارف اهل بیت(علیهم السلام) به مطالعه و تحقیق بپردازیم.(1)

   در هر صورت خلاصه جواب تمام شبهات مورد اشاره این است که:

   گرچه این بزرگواران مانند ما انسان هستند، اما از آغاز خلقت، نورانیت خاصى دارند، چشم دل آنان باز است و مسایلى را مى بینند که ما نمى بینیم. عقل آنها از ما کامل تر است و مطالبى را مى فهمند که ما از درک آنها عاجزیم. علاوه بر شواهد عینى فراوانى که در این زمینه وجود دارد، از برخى آثار ظاهرى نیز مى توان به این حقیقت پى برد؛ از جمله این که حتى در شکم مادر تسبیح مى گفتند، و یا زمانى که متولد مى شدند به سجده مى افتادند، و مواردى از این قبیل.

   و اما براى هر یک از شبهات مذکور پاسخ تفصیلى نیز وجود دارد که در این جا به ذکر آنها مى پردازیم.


  

شبهه در سه فضیلت امیرالمؤمنین على(علیه السلام)

بحث پیرامون شناخت شخصیت و فضایل امیرالمؤمنین(علیه السلام) است. سعى داریم با طرح مباحثى در این باره بر معرفت خود نسبت به آن بزرگوار افزوده و در ضمن برخى سؤالات و شبهاتى را هم که درباره مسأله امامت و ولایت وجود دارد، پاسخ دهیم. در این جا به طرح چند شبهه درباره برخى فضایل امیرالمؤمنین(علیه السلام) و پاسخ آنها مى پردازیم.

1. ایمان على(علیه السلام) در کودکى و ناآگاهانه بوده است!

از جمله شبهاتى که پیرامون شخصیت امیرالمؤمنین(علیه السلام) مطرح مى شود این است که بر اساس نقل مورخان، زمانى که پیغمبر اکرم(صلى الله علیه وآله) به رسالت مبعوث شدند، سن مبارک حضرت امیر(علیه السلام) 10 یا 13 سال بیشتر نبوده است. از این رو در آن موقعیت، ایمان آوردن به پیامبر(صلى الله علیه وآله) و تصدیق رسالت آن حضرت نمى توانسته از روى بصیرت و آگاهى بوده باشد. طفل ده ساله اى که در دامان شخصى بزرگ شده، ممکن است به سبب رابطه عاطفى، بدون تأمل حرف هاى او را تصدیق کند. بدین لحاظ، این منقبت امیرالمؤمنین(علیه السلام)که «کانَ أَوَّلُ النّاسِ اِیماناً بِرَسُولِ اللّهِ(صلى الله علیه وآله)»(1) فضیلت چندان مهمى نیست، چون ایمان آگاهانه و بر اساس تحقیق نبوده است!

2. على(علیه السلام) قبل از ده سالگى ـ العیاذ بالله ـ کافر بوده است!

شبهه دیگر این است که اگر على(علیه السلام) در سن 10 یا 13 سالگى به پیامبر(صلى الله علیه وآله)ایمان آورده است، پس قبل از آن کافر بوده است. از این رو، این مطلب که گفته مى شود امیرالمؤمنین(علیه السلام)کسى بود که «لَمْ یُشْرِکْ بِاللَّهِ طَرْفَةَ عَیْن»(2)پایه و اساسى ندارد.

3. چگونه خلافت در «یوم الانذار» به کودکى نابالغ سپرده مى شود؟!

نظیر شبهه اول، شبهه دیگرى است که در مورد خلافت آن حضرت مطرح مى شود. بر اساس روایات، پیامبر(صلى الله علیه وآله)در سال هاى اول رسالت، حضرت على(علیه السلام) را به عنوان جانشین خود تعیین کردند. این مسأله مربوط به داستان «روز انذار» است که اهل تسنن نیز آن را نقل کرده اند. در آن روز، پیامبر اکرم(صلى الله علیه وآله)در جمعى که همه خویشان نزدیک آن حضرت حضور داشتند، به حضرت على(علیه السلام) اشاره کردند و فرمودند:

هذا أَخى وَ وَصِیّى وَ خَلِیفَتى فِیکُمْ؛(3) این [على] برادر، وصىّ و جانشین من در میان شما است.

   از این رو حتى طبق روایات اهل تسنن، پیامبر(صلى الله علیه وآله) از همان ابتدا خلافت ایشان را اعلام فرمود. شبهه اى که طرح مى شود این است که چگونه ممکن است خلافت براى کسى ثابت شود که به سن تکلیف نرسیده است و چگونه باید بعد از پیامبر(صلى الله علیه وآله)از او اطاعت کرد؟!

1. ر.ک: بحارالانوار، ج 28، باب4، روایت 16.

2. ر.ک: همان، ج 32، باب 9، روایت 333.

3. همان، ج 38، باب 65، روایت 23.


  

فضایل اکتسابى حضرت على(علیه السلام)

دسته سوم از فضایل حضرت على(علیه السلام) فضایلى است که حضرت به اختیار خود آنها را کسب نموده است. عبادت هاى آن حضرت، خدمات ایشان به مردم، تدبیر امور امت و موارد دیگرى از قبیل خون دل خوردن ها و سکوت ایشان براى حفظ کیان اسلام، شمشیر زدن ها، فریادها، ناله ها و اشک ریختن ها، از جمله فضایل اختیارى امیرالمؤمنین(علیه السلام) به شمار مى روند.


  

فضایل پیامبر(صلى الله علیه وآله) و امیرالمؤمنین(علیه السلام) در خطبه قاصعه

به هر حال، در مورد حضرت على(علیه السلام)ممکن است بعضى تصور کنند که ایشان هم طفلى مثل اطفال دیگر و انسانى مثل انسان هاى دیگر بوده اند.

1. در زمان خود ما استعداد خارق العاده و شگفت آور دکتر محمد حسین طباطبایى، حافظ کل قرآن و نهج البلاغه، زبانزد خاص و عام است. براى تحقیق این مسأله بهتر است به کلام خود امیرالمؤمنین(علیه السلام) مراجعه کنیم و ببینیم خود آن حضرت درباره خودش چه مى گوید؛ چرا که ما معتقدیم این بزرگواران سخنى به گزاف نمى گویند.

   در یکى از خطبه هاى معروف نهج البلاغه به نام «خطبه قاصعه» امیرالمؤمنین(علیه السلام)ابتدا به شخصیت پیغمبر اکرم(صلى الله علیه وآله)اشاره مى کند. یکى از سؤالاتى که درباره پیامبر(صلى الله علیه وآله) مطرح شده، این است که آن حضرت قبل از چهل سالگى و مبعوث شدن به رسالت، چه دینى داشته اند؟ این سؤال در کتاب هاى گوناگون مطرح شده و فصول و ابوابى را به خود اختصاص داده است. در پاسخ آن نیز نظرهاى مختلفى وجود دارد. بعضى گفته اند که پیامبر در این مدت به دین حضرت مسیح بوده است. چون در آن زمان دین حق، دین حضرت مسیح بوده است، پس ایشان نیز باید پیرو دین حضرت مسیح باشد. برخى نیز گفته اند آن حضرت به دین حضرت ابراهیم بوده است. نظرهاى مختلف دیگرى نیز نقل شده است. اما امیرالمؤمنین(علیه السلام) پرده از این راز برداشته و مى فرماید:

وَ لَقَدْ قَرَنَ اللّهُ بِهِ ـ(صلى الله علیه وآله) ـ مِنْ لَدُنْ اَنْ کانَ فَطیماً أعظَمَ مَلَک مِنْ مَلائِکَتِهِ یَسْلُکُ بِهِ طَریقَ الْمَکارِم؛(نهج البلاغه، ترجمه و شرح فیض الاسلام، خطبه 234 (مشهور به قاصعه).) هنوز پیغمبر اکرم(صلى الله علیه وآله)شیرخوار بود که خدا بزرگ ترین فرشته اش را قرین او قرار داد،تا او را به بهترین کارها راهنمایى کند.

   یعنى از آن زمانى که پیغمبراکرم(صلى الله علیه وآله) به حسب ظاهر و در شرایط عادى قدرت درک مسایل را پیدا مى کند، حرف و سخنى بر زبان مى آورد و رفتارى را انجام مى دهد، با راهنمایى بزرگ ترین فرشته خدا است. معناى این سخن آن نیست که ایشان لزوماً از همان ابتدا پیامبر بوده اند؛ از این رو با احادیثى که مى فرماید پیامبر در سن چهل سالگى مبعوث به رسالت شدند، منافات ندارد. چنین کرامت هایى را خداوند نسبت به دیگران نیز دارد. حضرت مریم(علیها السلام) پیامبر نبود، ولى قرآن مى فرماید بافرشته سخن مى گفت: قالَ إِنَّما أَنَا رَسُولُ رَبِّکِ لاَِهَبَ لَکِ غُلاماً زَکِیًّا.(مریم (19)، 19. ) حضرت مریم(علیها السلام) فرشته خدا را دید که به او مى گفت: من رسول خدایت هستم و آمده ام تا به تو فرزندى عطا کنم. هم چنین مادر حضرت موسى(علیه السلام) پیامبر نبود لکن هنگامى که مى خواست فرزند خود را به دریا بیندازد با الهام الهى این کار را انجام داد: فَأَلْقِیهِ فِی الْیَمِّ وَ لا تَخافِی وَ لا تَحْزَنِی إِنّا رَادُّوهُ إِلَیْکِ وَ جاعِلُوهُ مِنَ الْمُرْسَلِینَ.(قصص (28)، 7.)خداى متعال به او الهام کرد که: فرزندت را در دریا بینداز، ما او را به تو باز مى گردانیم و او را از پیامبران قرار خواهیم داد. این بشارت ها زمانى بود که هنوز حضرت موسى(علیه السلام)شیرخوار بود و از ترس این که مبادا به چنگال فرعونیان بیفتد او را در دریا انداختند.

   بنابراین ممکن است کسى پیامبر و یا حتى امام نباشد، اما بنده شایسته خدا باشد و خداوند او را به وسیله فرشتگان راهنمایى کرده، مطالبى را به او الهام کند. الهامِ ملک با وحى نبوت مساوى نیست. وحى نبوت امر دیگرى است. این الهامات براى دیگران نیز بوده و مى تواند باشد. در امت اسلامى، حضرت فاطمه زهرا(علیها السلام) با وجود این که پیغمبر و امام نبود، اما جبرئیل بر ایشان نازل مى شد و با آن حضرت سخن مى گفت و مطالبى را به ایشان الهام مى کرد. «مصحف حضرت فاطمه(علیها السلام)» بر اساس همین الهامات جبرئیل به حضرت فاطمه(علیها السلام)نوشته شد.

   به هر حال، پیغمبر اکرم(صلى الله علیه وآله) نیز قبل از رسالت، از راهنمایى بزرگ ترین فرشته الهى برخوردار بود. امیرالمؤمنین(علیه السلام) مى فرماید: «خداوند فرشته اى عظیم را قرین و رفیق آن حضرت قرار داد.» طبق فرمایش حضرت امیر(علیه السلام)پیغمبر(صلى الله علیه وآله) از زمان شیرخوارگى تحت تربیت و مراقبت بزرگ ترین ملک آسمانى بوده است. آن حضرت با برخوردارى از این تربیت الهى، قبل از رسالت نیز مرتکب سهو و خطا نمى شد و حتى لحظه اى به خدا شرک نورزیده و از یاد خدا غفلت نکرد. در آن زمان هنوز شریعت اسلام نازل نشده بود، ولى آن ملک آنچه را که آن حضرت مى بایست انجام دهد، به ایشان الهام مى کرد.

   در این جا این سؤال به ذهن مى آید که ذکر این مطلب در این خطبه چه مناسبتى داشته است؟ با دقت در ادامه خطبه مناسبت آن روشن مى شود. حضرت در ادامه مى فرماید:

«زمانى که من متولد شدم پیامبر(صلى الله علیه وآله) مرا در آغوش گرفت و به سینه خود چسبانید، غذا را در دهان خود مى جوید و به دهان من مى ریخت تا تناول کنم ...».

   یعنى پیامبر(صلى الله علیه وآله) تربیت شده فرشته الهى بود و من تربیت شده پیغمبر(صلى الله علیه وآله)هستم. گوشت و پوست حضرت على(علیه السلام)از آب دهان مبارک پیغمبر اکرم(صلى الله علیه وآله)رویید. زمانى که آن حضرت هنوز دندان غذا خوردن نداشت، پیغمبر اکرم(صلى الله علیه وآله) غذا را در دهان خود مى جوید و به دهان على(علیه السلام)مى گذاشت. حضرت امیر در این خطبه تعبیرات عجیبى دارد؛ از جمله مى فرماید:

«من در سن طفولیت، عطر بدن پیغمبر اکرم(صلى الله علیه وآله) را استشمام مى کردم و از آن لذت مى بردم. حضرت رسول(صلى الله علیه وآله) آن چنان مرا به سینه خود مى چسباند که من نفس هاى او را احساس مى کردم و از بوى بدن او لذت مى بردم. از همان ابتدا پیامبر(صلى الله علیه وآله) به تربیت من همت گماشت و هر روز درسى به من مى داد و علمى به من مى آموخت.» حضرت رسول همان علومى را که از ملایکه دریافت مى کرد به حضرت على(علیه السلام) تعلیم مى داد.

در جمله اى دیگر از این خطبه امیرالمؤمنین(علیه السلام)مى فرماید:

«قبل از این که پیغمبر اکرم(صلى الله علیه وآله) به رسالت مبعوث شود من ده سال خدا را عبادت کردم.»

   آن حضرت ده ساله بود که پیغمبر(صلى الله علیه وآله) مبعوث شد؛ با این حساب معناى کلام مذکور این است که من از دوران شیرخوارگى خدا پرست و خدا شناس بودم! سپس اضافه مى فرماید:

«حتى زمانى که بر پیغمبر اکرم(صلى الله علیه وآله) وحى نازل شد، من صداى عجیبى را شنیدم که شبیه ناله سوزناکى بود. گفتم: یا رسول الله!(صلى الله علیه وآله) این چه صدایى است؟ آن حضرت فرمود: این ناله شیطان است که بعد از بعثت من، دیگر از گمراه کردن بندگان خدا ناامید شده است.»

جالب این است که پیامبر(صلى الله علیه وآله) در ادامه فرمود:

اِنَّکَ تَسْمَعُ ما اَسْمَعُ و تَرى ما اَرى اِلاّ اَنَّکَ لَسْتَ بِنَبِىٍّ؛ هر چه من مى بینم تو نیز مى بینى و هر چه من مى شنوم تو نیز مى شنوى، جز این که تو پیامبر نیستى!

   حضرت على(علیه السلام) در همین قسمت از این خطبه و کمى قبل از جمله فوق مى فرماید: من نور نبوت را در چهره پیغمبر(صلى الله علیه وآله)مى دیدم و صداى وحى را مى شنیدم.

   البته وحى بر پیغمبر(صلى الله علیه وآله) نازل مى شد و مخاطب آن پیغمبر(صلى الله علیه وآله) بود، اما حضرت على(علیه السلام) نیز صداى وحى را مى شنید. هنگامى که شخصى با دیگرى صحبت مى کند ممکن است نفر سومى هم که در کنار آنها نشسته است صداى ایشان را بشنود. جبرئیل با حضرت على(علیه السلام)حرف نمى زند، زیرا او پیامبر نیست؛ اما على(علیه السلام)گفتگوى جبرئیل با پیغمبر(صلى الله علیه وآله) را مى شنود: اِنَّکَ تَسْمَعُ ما اَسْمَعُ و تَرى ما اَرى اِلّا اَنَّکَ لَسْتَ بِنَبِىٍّ.

   این نیز کرامت و نورانیت دیگرى بود که خدا به آن حضرت عطا کرده بود و خود ایشان در کسب آن نقشى نداشت. مگر امکان دارد انسان در حالى که طفلى شیرخواره است چنین کرامات و مقاماتى را به اختیار خود کسب کند؟! این فضیلت از آن دسته موهبت هاى الهى و غیر اکتسابى بود که در شکل گرفتن شخصیت، رفتار، سیره و سنّت آن حضرت مؤثر بود.

 


  




طراحی پوسته توسط تیم پارسی بلاگ